به گزارش پرواز قلم، دیپلماسی ایرانی: پایان جنگ سرد نه تنها آغازی بود بر فروپاشی و تغییرات بنیادین ساختار نظام جهانی بلکه به دنبال گسترش فرآیند جهانی شدن، فضای راهبردی جهانی را نیز دستخوش استحاله کرد در حالی که در عصر جنگ سرد بودن کشورهای سمپات و هوادار دو استاندارد غالب و یا حتی رژیم های مطیع به یکی از دو کانون قدرت، مولفه ضروری استمرار جنگ سرد به حساب می آمد؛ بطورکلی در دوران جنگ سرد، نبردی در سه حوزه ایدئولوژیکی، اقتصادی و نظامی میان اتحاد جماهیر شوروی به عنوان پرچمدار نظام کمونیستی در جهان با آمریکا و دموکراسی های غربی شدت گرفت. دو قدرت نظامی بزرگ درگیر یک مبارزه ایدئولوژیک گسترده از طریق براندازی، کمپین های تبلیغاتی و منازعات نیابتی در جهان در حال توسعه بودند. از این رو کشمکش و رقابت سختی چه از نگاه فلسفی و علمی و چه از لحاظ سیاسی میان دو اردوگاه سوسیالیستی و سرمایه داری با اشکال و روش های مختلف بروز کرد که در اثر آن جهان به دو قطب متضاد دسته بندی شد. در این مدت هر دو طرف در بهره برداری از هیچ فرصتی برای تقویت جایگاه و کمک به نیروهای طرفدار خود، فروگذاری نکردند.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و حزب کمونیست، روسیه به عنوان میراث دار آن با شماری از کشورها در منطقه و جهان به ویژه در قلمرو محبوبش یعنی منطقه اوراسیا، پیمان ها و ائتلاف های جدیدی بر قرار کرد، اما اکنون روسیه از فضاهای به وجود آمده در اثر این پیمان ها، چندان راضی به نمی رسد، زیرا آمریکا جایگاه واقعی روسیه را در میان قدرت های بزرگ جهان ربوده است، بنابراین روسیه ایالات متحده آمریکا را کماکان دشمن درجه اول تلقی کرده و منازعه با آن را در اولویت نخست خود قرار داده است.
در حال حاضر نیز بسط و گسترش پیمان آتلانتیک شمالی به شرق و بحران اوکراین به یکی از کشمکش ها و چالش های جدی در روابط آمریکا و روسیه تبدیل شده است. چرا که پوتین گسترش ناتو را تهدیدآمیز و چشم انداز پیوستن اوکراین به آن را تهدیدی مخرب می خواند.
به دلیل همزمانی گسترش انقلاب ارتباطات و به رغم پایان جنگ سرد، به دلیل فزونی آگاهی های عمومی حتی ایالات متحده نیز در شرایط جدید نمی تواند با قاطعیت تام، بخشی از جهان را حوزه ی نفوذ خود معرفی کند.
در این شرایط روس ها دوره نقاهت پس از فروپاشی شوروی را سپری کرده و برای تعریف مناطقی از جهان با عنوان حوزهه خارج نزدیک دست به تکاپوهای ویرانگری زدند که کماکان ادامه دارد، رویه ای که اجتناب ناپذیر و ممانعت از آن اصطکاک های پرحرارتی را ایجاد کرده و از این رو به نظر می رسد توقف روس ها و ایستایی در برابر رقبا برای روس ها کشنده و سرنوشتی جز زوال و تجزیه به همراه ندارد.
روسیه نقش خود را مانند مرکز ثقل اردوگاه سوسیالیسم از دست داده است. اصلاحات شتابناک و کشنده گورباچف کشتی عظیم و موریانه خورده شوروی را به ساحل امنیت نرساند بلکه لشکرگاه سوسالیسم فروپاشید و جست وجو برای یافتن هویتی جدید و اروپایی در بین تمامی کشورهایی که خود را عضوی از آن می دانستند آغاز شد. از دیدگاه راس هرم نظام غالب جهان سرمایه داری، گسست کشورهای نوظهور و پیوست به ساختار در حال رشد سرمایه داری، شاکله سرمایه داری را تقویت و ظهور رقبای جدید را کند می کند.
ناتو با مرگ دوره دراز مدت جنگ سرد، بهانه ی بقای خود را در گسترش نفوذش تا پشت مرزهای روسیه یافت تا آلمان، فرانسه و انگلستان فاصله جغرافیایی خود با روسیه سرخورده را افزایش دهند.
مرور مشی سیاست خارجی روسیه ی پساشوروی مبین تمایل و التفات ویژه تصمیم سازان و سیاستمداران آن کشور برای احیای مرتبه و جایگاه خود به عنوان یک ابرقدرت و بازیابی توان از دست رفته در نظام بین الملل است. این امر زمینه ساز بروز حساسیت، ایجاد اصطکاک آمریکا نسبت به منطقه پیرامونی روسیه و در نهایت تقابل دو کشور را فراهم کرده است. اگرچه کشمکش های روسیه و آمریکا به مانند تضادهای پیچیده اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده در عصر جنگ سرد نیست اما اصرار در حفظ مواضع برای نیل به این هدف ها از سوی هر یک از دو قدرت، تعمیق اختلافات و رویارویی در تعداد زیادی از مسائل اساسی و حیاتی بین المللی را سبب شده است که می توان به مواردی همچون بسط سپر دفاع موشکی آمریکا در شرق اروپا، پیشروی ناتو به سمت روسیه، تضارب فی مابین بر سر منافع سیاسی دو کشور در مناسبات دوجانبه بـا دول شرق اروپا، خلق و حمایت از انقلاب های رنگی در مناطق پیرامونی روسیه، حضور دو کشور در بحران سوریه، رقابت در آفریقا، مشارکت های جاری روسیه با ایران و چین، جدایی کریمه و جنگ اوکراین اشاره کرد که نشان دهنده تداوم ستیز مستقیم و نیابتی روسیه و آمریکاست.
از میان کانون های تلاقی منافع و تصادم و در رقابت بین ایالات متحده و روسیه، اوکراین بسیار حیاتی و به شدت پر اهمیت است، از سویی وضعیت و موقعیت ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی، این کشور را برای ایالات متحده و روسیه بسیار با اهمیت کرده از سوی دیگر اشتراکات نژادی، زبانی، مذهبی و فرهنگی این کشور با روسیه نه تنها آن را برای روسیه مهم کرده است بلکه برای آمریکا نیز، اوکراین با چنین شاخصه ها و ظرفیت های بی نظیر، به مثابه پاشنه آشیل روسیه در تقابل آمریکا خواهد بود؛ بنابراین الحاق اوکراین به ناتو و اتحادیه اروپایی موجب خلع ید و گسست نفوذ روسیه در این کشور خواهد شد. لذا نیل به اهداف آمریکا در این کشور تأمین کننده ی اهداف غایی ایالات متحده در ناتوان سازی روسیه از نظر نظامی، اقتصادی و سیاسی به عنوان یک رقیب سنتی و قدرتی چالش ساز فراروی خود موجبات تحکیم و بسط هژمونی جهانی آمریکا، استقرار نظام های شبه دموکراتیک و دنباله رو و هضم بیشتر این کشورها در ساختارهای غربی، عضوگیری و توسعه اتحادیه اروپایی دنباله روی آمریکا، با ایجاد وفاق فی مابین اعضا را فراهم خواهد ساخت.
پیگیری راهبرد نزدیکی به غرب علی الخصوص آمریکا از سوی کشورهای همسو، سبب افزایش سوءظن روسیه و اتخاذ سیاست های متقابل و پر خطر شده است. در این راستا در طول دو دهه گذشته ایالات متحده چندین میلیارد دلار برای تثبیت و نهادینه سازی نظام سیاسی مطبوع خویش، اصلاحات اقتصادی و حذف و امحای زیرساخت های راهبردی هسته ای که از دوران اتحاد شوروی باقی مانده بود به اوکراین مساعدت مالی کرده است. علی رغم اینکه اروپای زخم خورده از حکومتی تزاری و کمونیستی هیچ وقت از منظر یک دوست قابل اعتماد به روسیه ننگریسته بود بروز بحران اوکراین، تصویر روسیه نزد کشورهای عضو اتحادیه اروپا به شدت دهشتناک تر کرد و این کشورها، به ویژه اعضای ناتو، روسیه را یک تهدید نظامی بالفعل، در نزدیکی مرزهای خود به شمار می آورند. کشورهای اروپایی که مرز مشترکی با روسیه دارند و با احتمال حمله ی این کشور روبه رو شده اند، از عدم وجود بالانس نظامی بین نیروهای روسیه و نیروهای بسیار کوچکتر خود و لزوم جبران این عدم تعادل با حمایت ناتو آگاه هستند. این ضعف و تشویش از روسیه، بستر مناسبی را برای حضور دائمی ایالات متحده در اروپای شرقی را فراهم کرده است.
بحران اوکراین که هر روز با درگیر شدن بیشتر جامعه جهانی با آن وارد فازهای خشن تری می شود با آینده سیاسی روسیه بصورت تنگاتنگ گره خورده است شرایط و آینده سیاسی فدارسیون روسیه به دلیل وسعت سرزمینی، جغرافیای رنگین سیاسی و نیز تعداد و تنوع همسایگان آن به شدت بغرنج خواهد بود. منافع این کشور از سوی شرق اروپا و قفقاز و در کل اوراسیا مورد تهدید واقع شده و روسیه در یافتن هم پیمانان جدید در جهت تقویت امنیت ملی خود ناکام بوده است فلذا نظر به برتری هژمونی آمریکا که با تنش های دامنه دار پس از جنگ جهانی دوم آغاز و کماکان ادامه دارد، آینده روسیه واحد در پرده ای از ابهام قرار دارد، آینده ای که نظمی جدید را پس از فروکش کردن بحران اوکراین به هر نحو یا سوختن دامن اروپا با ادامه بحران، برای کل جهان رقم خواهد زد.
بی شک مقصود نهایی ایالات متحده رقم خوردن روسیه ای بیمار و منزوی و حذف دائمی وی از رقابت با جهان غرب خواهد بود.
به قلم غفور کریمی – کارشناس مسائل سیاسی